سه شنبه 31 مرداد 1402
ن : محمود ابراهیم قزوینی

خاطرات 1 شهریور 1402

در حال نگارش




سه شنبه 31 مرداد 1402
ن : محمود ابراهیم قزوینی

خاطرات 31 مرداد 1402

کوتاه مرداد 1402

امروز سرم شلوغ تر از روزهای گذشته بود. نامه های بعضا محرمانه و چند کار روتین اداری. فراغت یک ساعته را مطابق روزهای پیشین ، برخلاف عادت برخی از دوستان به مطالعه و نوشتن صفحاتی جدید از کتاب “ جن ها روایت می کنند “ گذراندم. پیر بابا به نظرم خوب از آب در می آید. بر خلاف نظر “ دلارام “ دوست دارم این داستان را چندین سال کش و قوس دهم . مخاطب نباید یک هویی تمام خوراک فکری مرا قورت دهد ! اصلا اگر داستانی تجمیعی می خواهد به سراغ دیگر نویسنده ها برود. با داستان “ پیر بابا “ حالا حالا ها کار دارم. عصر به خانه رسیدم. این روزها دلارام به سبب رخداد ناشی از وضع حمل به استراحت بیشتری نیاز دارد. خصوصا کارهای نوزاد جدید به دنیا آمده که طنین نام دارد و برادر 5 ساله اش رادین ، حسابی او را درگیر نموده است. لاجرم و صد البته با اختیار و مشتاقانه و مشفقانه ظرف ها را شسته و غبار از رخت چرک های جمع شده می روبم و خود را مهیای هیات امشب می کنم. امشب شهادت سه ساله ابی عبدالله هست. با محمد رادین به هیات می روم. یکی از آرزوهایم نگارش داستانی در زمینه زندگانی ایشان هست. درست مثل کتاب ماه خجالتی.